محتشم کاشانی (غزلیات)/ز مهیست داغ بر دل که ندیدهام هنوزش
ظاهر
ز مهیست داغ بر دل که ندیدهام هنوزش | ز گلیست خار در کف که نچیدهام هنوزش | |||||
ز لبی است کام جانم چو گلوی شیشه پرخون | که به جرئت تخیل نگزیدهام هنوزش | |||||
ز شراب لعل یاری شده مشربم دگرگون | که به لب رسیده اما نچشیدهام هنوزش | |||||
به کشاکشم فکنده سر زلف تابداری | که به سوی خویش یک مو نگشیدهام هنوزش | |||||
دل پرده سوز دارد هوس لباس دردی | که به قد طاقت او نبریدهام هنوزش | |||||
به برم لباس غیرت شده نام خرقهای را | که ز جیب تا به دامن ندریدهام هنوزش | |||||
ز دریچهی محبت به دلم فتاده پرتو | ز همه جهان فروزی که ندیدهام هنوزش | |||||
همه کس شنیده آمین ز فرشته بر دعایی | که ز زیر لب برآن بت ندمیدهام هنوزش | |||||
که ز محتشم رساند به مه من این غزل را | که من گدا به خدمت نرسیدهام هنوزش |