محتشم کاشانی (غزلیات)/هرچند خون عاشق بیدل حلال نیست
ظاهر
| هرچند خون عاشق بیدل حلال نیست | در خون من گرفت به آن خردسال نیست | |||||
| حسنش امان یک نگهم بیشتر نداد | در حسن آدمی کش او اعتدال نیست | |||||
| دی وقت راندن من از آن بزم بود مست | کامروز در رخش اثر انعفال نیست | |||||
| شاخ گلی و گرنه هنوز ای پسر کجاست | سروی که در ره تو سرش پایمال نیست | |||||
| ماه نوی ولی به ظهور تو از بتان | یک آفتاب نیست که در او زوال نیست | |||||
| از یک هلال اگرچه نهای بیشتر هنوز | یک سینه نیست کز تو بر او صد هلال نیست | |||||
| حسن تو راست زیر نگین صد جهان جمال | یک دل حریف این همه حسن و جمال نیست | |||||
| از سادگی دمی ز تو صد لطف میکنم | خاطر نشان خود که تو را در خیال نیست | |||||
| خود را به عمد به هرچه میافکنی به خواب | ز افسانهی منت اگر امشب ملال نیست | |||||
| برداشتست بهر نثار تو چشم ما | چندان گوهر که در صدفت احتمال نیست | |||||
| قدت هلال وار خمیده است در شباب | بر غیر عشق محتشم این حرف دال نیست | |||||