محتشم کاشانی (غزلیات)/حسن را گر ناز او کالای دکان میشود
ظاهر
| حسن را گر ناز او کالای دکان میشود | زود نرخ جان درین بازار ارزان میشود | |||||
| طبع آلایش گزینی کادم بیچاره داشت | جبرئیل از پرتوش آلوده دامان میشود | |||||
| صبر بیحاصل که جز عشق و مشقت هیچ نیست | یک هنر دارد کزو جان دادن آسان میشود | |||||
| شد سرای دل خراب و یافت قصر جان شکست | این زمان خود رخنه در بنیاد ایمان میشود | |||||
| سینه چاکانرا چه نسبت با کسی کز نازکی | نیم چاکی گاه گاهش در گریبان میشود | |||||
| میشود صیاد پنهان میکند آن گاه صید | میکند آن ماه صید آن گاه پنهان میشود | |||||
| ور خورد در ظلمت از دست کسی آب حیات | پس بداند کان منم بی شک پشیمان میشود | |||||
| گفتمش بر قتل فرمان کن از دردم به جان | خنده زد کاین خود نخواهد شد ولی آن میشود | |||||
| محتشم یا گریه را رخصت مده یا صبر کن | تا منادی در دهم کامروز طوفان میشود | |||||