محتشم کاشانی (غزلیات)/کنم چو شرح غم او سواد بر کاغذ
ظاهر
| کنم چو شرح غم او سواد بر کاغذ | سرشک من نگذارد مداد بر کاغذ | |||||
| فرشته نیز گواهی نویسد اربیند | به قتل من خط آن حور زاد بر کاغذ | |||||
| رقیب تا چه بد از من نوشته بود که یار | ز من نهفت چو چشمش فتاد بر کاغذ | |||||
| محل نامه نوشتن مرا ز دغدغه کشت | به نام غیر قلم چون نهاد بر کاغذ | |||||
| نوشت نامه به اغیار و این به ترکه نگاشت | به رمز نام خود از اتحاد بر کاغذ | |||||
| نبود بس خط کلکش که مهر خاتم نیز | نهاد از جهت اعتماد بر کاغذ | |||||
| بیاد محتشمش لیک چون عنان جنبید | قلم ز دغدغهی او ستاد بر کاغذ | |||||