محتشم کاشانی (غزلیات)/امشب که چشم مست تو در مهد خواب بود
ظاهر
امشب که چشم مست تو در مهد خواب بود | مهد زمین ز گریهی من غرق آب بود | |||||
دیوانهای که غاشیه داری به کس نداد | تا پای شهسوار بلا در رکاب بود | |||||
دی کامد آفتاب و خریدار شد تو را | با مشتری مقابلهی آفتاب بود | |||||
در نامهی عمل ملک از آدمی کشان | گر مینوشت جرم تو را بی حساب بود | |||||
از جنبش نسیم زد آتش به خرمنم | آن روی آتشین که به زیر نقاب بود | |||||
تنها گذشت و یکقدم از پی نرفتمش | پایم ز بس که در وحل اضطراب بود | |||||
بر خاک محتشم به تواضع گذر که او | روزی بر آستان تو عالیجناب بود |