محتشم کاشانی (غزلیات)/به فنا بنده رهی میدانم
ظاهر
| به فنا بنده رهی میدانم | ره به آرامگهی میدانم | |||||
| سیهم روی اگر جز رخ تو | آفتابی و مهی میدانم | |||||
| دارد آن بت مژه چندان که درو | هر نگه را گنهی میدانم | |||||
| نگهی کرد و به من فهمانید | که ازین به نگهی میدانم | |||||
| گر ره صومعه را گم کردم | به خرابات رهی میدانم | |||||
| داغهای دل خود را هر یک | سکه پادشهی میدانم | |||||
| محتشم سایهی آن یکه سوار | من فزون از سپهی میدانم | |||||