محتشم کاشانی (غزلیات)/زهی ز عشق جهانی تو را به جان مشتاق
ظاهر
| زهی ز عشق جهانی تو را به جان مشتاق | من از کمال محبت جهان جهان مشتاق | |||||
| نهان ز چشم بدان صورت تو را این است | که دایمم من صورت طلب به آن مشتاق | |||||
| ز دست کوته خود در هوای زلف توام | چو مرغ بیپر و بالی به آشیان مشتاق | |||||
| به محفل دگران در هوای کوی توام | چو آن غریب که باشد به خانمان مشتاق | |||||
| کنم سراغ سگت همچو کسی که بود | ز رازهای نهانی به همزبان مشتاق | |||||
| عجب که ذکر تو جزء شهادتم نشود | ز بس که هست به نام خوشت زبان مشتاق | |||||
| به محتشم چه فسون کردهای که میگردد | نفس نفس به تو مایل زمان زمان مشتاق | |||||