محتشم کاشانی (غزلیات)/با خط آن سلطان خوبان را جمالی دیگر است
ظاهر
| با خط آن سلطان خوبان را جمالی دیگر است | بسته هر موی او صاحب کمالی دیگر است | |||||
| نیست در بتخانهی مارا غیر فکر روی دوست | ما درین فکریم و مردم را خیالی دیگر است | |||||
| پیش رویت چون به یک دم جان ندادیم از نشاط | هردم از روی تو ما را انفعالی دیگر است | |||||
| گر بود ما را دو عید از دیدنت نبود بعید | زان که هر طاقی ز ابرویت هلالی دیگر است | |||||
| سگ از آن کس به که چون شد با غزالی آشنا | باز چشمش در پی وحشی غزالی دیگر است | |||||
| محتشم چون هر زمان حالی دگر دارد ز عشق | هر غزل از گفتهی او حسب و حالی دیگر است | |||||