محتشم کاشانی (غزلیات)/آن پری بگذشت و سوی ما نگاهی هم نکرد
ظاهر
آن پری بگذشت و سوی ما نگاهی هم نکرد | کشت در ره بیگناهی را و آهی هم نکرد | |||||
صبر من کاندر عیار از هیچ کوهی کم نبود | هم عیاری در هوای او نگاهی هم نکرد | |||||
برق قهر او که گشت غیر را سالم گذاشت | در ریاض ما مدارا با گیاهی هم نکرد | |||||
بر سر من بود ازو سودای لطف دائمی | او سرافرازم به لطف گاه گاهی هم نکرد | |||||
سر گران گشت از می و بر خوابگاه سر بماند | وز سردوش اسیران تکیه گاهی هم نکرد | |||||
دل که کرد از قبله در محراب ابروی تو رو | از سر بیداد گویا عذر خواهی هم نکرد | |||||
محتشم زلفش به من سر در نیارد از غرور | ترک ناز و سرکشی با من سیاهی هم نکرد |