محتشم کاشانی (غزلیات)/مردم و بر دل من باز غم یار هنوز
ظاهر
| مردم و بر دل من باز غم یار هنوز | جان سبک رفت و من از عشق گران بار هنوز | |||||
| حال من زار و به بالین رقیب آمد یار | من به این زاری و او بر سر آزار هنوز | |||||
| عشوهات سوخته جان من و جانسوز همان | غمزهات ساخته کار من و در کار هنوز | |||||
| دل که دارد سر ز لف تو چو غافل مرغیست | که بدام آمده و نیست خبر دار هنوز | |||||
| سرنهادند حریفان همه در راه صلاح | سر من خاک ره خانه خمار هنوز | |||||
| چشم امید شد از فرقت دلدار سفید | محتشم منتظر دولت دیدار هنوز | |||||