محتشم کاشانی (غزلیات)/چو یار تیغ ستیز از نیام کین بدر آرد
ظاهر
چو یار تیغ ستیز از نیام کین بدر آرد | زمانه دست تعدی ز آستین بدر آرد | |||||
زند چو غمزهی و خویش را به لشگر دلها | کرشمه صد سپه فتنه از کمین بدر آرد | |||||
اگر ز شعبدهی عشق گم شود دل خلقی | چو بنگری سر از آن جعد عنبرین بدر آرد | |||||
امین عشق گذارد نگین مهر چو بر دل | ز خاک صبح جزا مهر آن زمین بدر آید | |||||
پس از هزار محل جویمش جریده جویابم | فلک ز رشگ نگهبانی از زمین به در آرد | |||||
نهان به کس منشین و چنان مکن که جنونم | گرفته دامنت از بزم عیش تن بدر آرد | |||||
رسد نسیم گل پند محتشم به تو روزی | که سبزه است سر از اوراق یاسمین بدر آرد |