محتشم کاشانی (غزلیات)/بیا ای عشق تمکین مرا از گرد ره بشکن
ظاهر
بیا ای عشق تمکین مرا از گرد ره بشکن | جنون را پیش رو کن عقل را پشت سپه بشکن | |||||
مسجد سرو من قدر است کن وز بار عشق آنجا | هزاران زاهد صدساله را پشت دو ته بشکن | |||||
حصار دل که شاهانند در تسخیر آن عاجز | تو زیبا دلستان بستان تو رعنا پادشه بشکن | |||||
قضا چون بست به رمه طاق ابرویت زبردستی | بیا و طاق دلها را ز ماهی تا به مه بشکن | |||||
اگر در وادی عشقت دل از ظلمت کشد لشگر | شکوهی لشگر دل را به زور یک نگه بشکن | |||||
به بام بارگاه آی و ز برقع طرف رخ بنما | وزان شکل هلالی قدر ماه چهارده بشکن | |||||
فراغعت را غنیمت دان غمین منشین قدح بستان | تکلف را اجازت ده کمر بگشا کله بشکن | |||||
اگر از کام جویان بر در و دیوار او بینی | سر کیوان به چوب حاجیان بارگه بشکن | |||||
اگر این است ساقی محتشم گو پشت زهدم را | به آن رطل گران پیمودن از بار گنه بشکن |