محتشم کاشانی (غزلیات)/حوصله کو که دل دهم عشق جنون فزای را
ظاهر
| حوصله کو که دل دهم عشق جنون فزای را | سلسله بگسلم ز پا عقل گریزپای را | |||||
| کو دلی و دلیرئی کز پی رونق جنون | شحنهی ملک دل کنم عشق ستیزه رای را | |||||
| کو جگری و جراتی کز پی شور دل دگر | باعث فتنهای کنم دیدهی فتنه زای را | |||||
| کوتهی و تهوری تا شده همنشین غیر | سیر کنم ز صحبت آن هم دم دلربای را | |||||
| در المم ز بیغمی کو گل تازهای کزو | لالهی داغ دل کنم داغ الم زدایرا | |||||
| تلخی عشق چون دگر پیش دلم نموده خوش | باز بوی چشمانم این زهر شکر نمای را | |||||
| دیده به ترک عافیت بر رخ ترکی افکنم | در ستمش سزا دهم جان ستم سزای را | |||||
| از دل خویش بوی این میشنوم که دلبری | دام رهم کند دگر جعد عبیر سای را | |||||
| مفتی عشقم اردهد رخصت سجدهی بتی | شکرکنان زبان زبان سجده کنم خدای را | |||||
| صبر نماند وقت کز همه کس برآورد | گریههای های من نالهی وای وای را | |||||
| باز فتاده در جهان شور که کرده محتشم | بلبل باغ عاشقی طبع غزل سرای را | |||||