محتشم کاشانی (غزلیات)/بر دل فکنده پرتو نادیده آفتابی
ظاهر
بر دل فکنده پرتو نادیده آفتابی | در پرده بازی کرد رخساره در نقابی | |||||
در بحر دل هوایی گردیده شورش انگیز | وز جای خویش جنبید دریای اضطرابی | |||||
بیباک خسروی داد فرمان به غارت جان | دیوانه لشگری تاخت بر کشور خرابی | |||||
گنجشک را چه طاقت در عرصهای که آنجا | گرم شکار گردد سیمرغ کش عقابی | |||||
خاشاک کی بماند بر ساحل سلامت | از قلزمی که خیزد آتشفشان سحابی | |||||
بر رخش عبرت ای دل زین نه که میدهد باز | دادسبک عنانی صبر گران رکابی | |||||
از ما اثر چه ماند در کشوری که راند | کام از هلاک درویش سلطان کامیابی | |||||
از نیم رشحه امروز پا در گلم چه سازم | فردا که گردد این نم از سرگذشته آبی | |||||
زان لب که میفشاند بر سایل آب حیوان | جان تشنه سوالیست من کشته جوابی | |||||
دیروز با تو دل را صدپرده در میان بود | امروز در میان نیست جز پردهی حجابی | |||||
ای محتشم درین بزم مردانه کوش کایام | بهر تو کرده در جام مردآزما شرابی |