محتشم کاشانی (غزلیات)/چو افکنده ببیند در خون تنم را
ظاهر
| چو افکنده ببیند در خون تنم را | کنید آفرین ترک صید افکنم را | |||||
| نیاید گر از دیده سیلی دمادم | که شوید ز آلودگی دامنم را | |||||
| ور از خاک آتش علم برنیاید | که هر شام روشن کند مدفنم را | |||||
| به فانوس تن گر رسد گرمی دل | بسوزد بر اندام پیراهنم را | |||||
| زغم چون گریزم که پیوسته دارد | چو پیراهن این فتنه پیرامنم را | |||||
| مشرف کن ای ماه اوج سعادت | ز مسکین نوازی شبی مسکنم را | |||||
| ز دمهای بدگو مشو گرم قتلم | بهر بادی آتش مزن خرمنم را | |||||
| نیم محتشم خالی از ناله چون نی | که خوش دارد او شیوهی شیونم را | |||||