محتشم کاشانی (غزلیات)/چو افکنده ببیند در خون تنم را

از ویکی‌نبشته
محتشم کاشانی (غزلیات) از محتشم کاشانی
(چو افکنده ببیند در خون تنم را)
  چو افکنده ببیند در خون تنم را کنید آفرین ترک صید افکنم را  
  نیاید گر از دیده سیلی دمادم که شوید ز آلودگی دامنم را  
  ور از خاک آتش علم برنیاید که هر شام روشن کند مدفنم را  
  به فانوس تن گر رسد گرمی دل بسوزد بر اندام پیراهنم را  
  زغم چون گریزم که پیوسته دارد چو پیراهن این فتنه پیرامنم را  
  مشرف کن ای ماه اوج سعادت ز مسکین نوازی شبی مسکنم را  
  ز دمهای بدگو مشو گرم قتلم بهر بادی آتش مزن خرمنم را  
  نیم محتشم خالی از ناله چون نی که خوش دارد او شیوه‌ی شیونم را