محتشم کاشانی (غزلیات)/لشگر عشقت سیاهی میکند از دور باز
ظاهر
لشگر عشقت سیاهی میکند از دور باز | وای بر من کز سلامت میشوم مهجور باز | |||||
برشکست خیل طاقت ده قرار ای دل که کرد | پادشاه عشق برپا رایت منصور باز | |||||
تا به جای نوش بارد نیش بر ما خاکیان | فتنه مشتی خاک زد بر خانهی زنبور باز | |||||
من که با خود برده بودم شور از میدان عشق | آمدم اینک که میدان را کنم پرشور باز | |||||
گرچه حسن لنترانی بست راه آرزو | من همان صیت طلب میافکنم در طور باز | |||||
پای کوبان بر فراز بیستون عشق تو | کوه کن را لرزه میاندازم اندر گور باز | |||||
وه که در بازار رسوایی عشق پرده سوز | شاهدان از باده نابند نامستور باز | |||||
در برافکن دیگر ای دل جوشن طاقت که نیست | از کمین بر من کمانکش بازوی پرزور باز | |||||
زان خط نو خیز بر خیل سلیمان خرد | خوش شکستی خواهد آوردن سپاه مور باز | |||||
گر چنین خواهد نمودن کوکب عشقم طلوع | ملک دل را سربه سر خواهد گرفتن نور باز | |||||
با وجد فقر از اقبال عشقش محتشم | چند روزی فخر خواهد کرد بر جمهور باز |