محتشم کاشانی (غزلیات)/منم آن گدا که باشد سر کوی او پناهم
ظاهر
منم آن گدا که باشد سر کوی او پناهم | لقبم شه گدایان که گدای پادشاهم | |||||
شده راست کار بختم ز فلک که کرده مایل | به سجود سربلندی ز بتان کج کلاهم | |||||
لب خواهشم مجنبان که تمام آرزویم | به تو در طمع نیفتم ز تو هم تو را نخواهم | |||||
فلک از برای جورم همه عمر داشت زنده | چه شد ارتو نیز داری قدری دگر نگاهم | |||||
به غضب نگاه کردی و دگر نگه نکردی | نگهی دگر خدا را که خراب آن نگاهم | |||||
ز سیاست تو گشتم به گناه اگرچه قایل | به طریق مجرمانم نکشی که بیگناهم | |||||
شه محتشم کش من چو کمان رنجشم را | به ستیزه سخت کردی حذر از خدنگ آهم |