فروغی بسطامی (غزلیات)
ظاهر
- صف مژگان تو بشکست چنان دلها را
- تا اختیار کردم سر منزل رضا را
- به جان تا شوق جانان است ما را
- در خلوتی که ره نیست پیغمبر صبا را
- نگارم گر به چین با طرهی پرچین شود پیدا
- مکن حجاب وجودت لباس دیبا را
- زره ز زلف گره گیر بر تن است تو را
- گر باغبان نظر به گلستان کند تو را
- کی رفتهای زدل که تمنا کنم تو را
- گر در شمار آرم شبی نام شهیدان تو را
- من که مشتاقم به جان برگشته مژگان تو را
- دوش به خواب دیدهام روی ندیدهی تو را
- نازم خدنگ غمزهی آن دلپذیر را
- میفشان جعد عنبر فام را
- اگر مردان نمی بردند امتحانش را
- چنین که برده شراب لبت ز دست مرا
- باعث مردن بلای عشق باشد مرا
- طالب جانان به جان خریده الم را
- تا در پی دهانش بگذاشتم قدم را
- گرفت خط رخ زیبای گل عذار مرا
- شد وقت مرگ نوش لبی همنشین مرا
- وقت مردن پا نهاد آن شمع بالین مرا
- ساقیا کمتر می امشب از کرم دادی مرا
- گر به تیغت میزند گردن بنه تسلیم را
- جان به لب آمد و بوسید لب جانان را
- ترک چشم تو بیارست صف مژگان را
- تا لعل تو باده داده یاران را
- به یک پیمانه با ساقی چنان بستیم پیمان را
- دادیم به یک جلوهی رویت دل و دین را
- در قمار عشق آخر، باختم دل و دین را
- بوسه آخر نزدم آن دهن نوشین را
- من گرفتهام بر کف نقد جان شیرین را
- چنان بر صد مرغ دل فکند آن زلف پرچین را
- جستیم راه میکده و خانقاه را
- غرق مهر شاه دیدم آفتاب و ماه را
- هر جا کشند صورت زیبای شاه را
- دی به رهش فکندهام طفل سرشک دیده را
- آن که نهاده در دلم حسرت یک نظاره را
- آشنا خواهی گر ای دل با خود آن بیگانه را
- کاش آن صنم آماده شدی جلوهگری را
- نه دست آن که بگیریم زلف ماهی را
- هر چه کردم به ره عشق وفا بود، وفا
- تا به مستی نرسد بر لب ساقی لب ما
- آمد به جلوه شاهد بالا بلند ما
- چون خاک میشود به رهت جان پاک ما
- خطت دمید از اثر دود آه ما
- چشم بیمار تو شد باعث بیماری ما
- ای زلف تو بر هم زن فرزانگی ما
- ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما
- یار بی پرده کمر بست به رسوایی ما
- اولم رام نمودی به دل آرامیها
- پایه عمر گرانمایه بر آب است برآب
- اندوه تو شد وارد کاشانهام امشب
- دوش در آغوشم آمد آن مه نخشب
- از جلوه حسنت که بری از همه عیب است
- عمری که صرف عشق نگردد بطالت است
- هر گه که آن خسرو زرین کمر از جا برخاست
- تا طرف نقاب از رخ رخشان تو برخاست
- بنشست و ز رخ پرده برانداخته برخاست
- دی در میان مستی خنجر کشیده برخاست
- به هر غمی که رسد از تو خاطرم شاد است
- آن که لبش مایهی حلاوت قند است
- یک اشارت و تو بر قتل جهان بسیار است
- طبیب اهل دل آن چشم مردم آزار است
- آن که مرادش تویی از همه جویاتر است
- ساقی فرخنده پی تاب کفش ساغر است
- دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است
- کیفیت نگاه تو از جام خوشتر است
- بار محبت از همه باری گرانتر است
- از دل سخت تو کز سنگ سیه سختتر است
- تا خانهی تقدیر بساط چمن آراست
- ترک چشمش که مست و مخمور است
- تا حلقهی زنجیر دل آن زلف دراز است
- تا دیدن آن ماه فروزنده محال است
- مرگ بر بالین وجانان غافل است
- کف بر کف جانانه و لب بر لب جام است
- امشب ز روی مهر مهی در سرای ماست
- شربتی در دو لعل جانان است
- پیام باد بهار از وصال جانان است
- چنان ز وحشت عشقت دلم هراسان است
- شیوهی خوش منظران چهره نشان دادن است
- قاعدهی قد تو فتنه به پا کردن است
- همه جا جلوهی آن صاحب وجه حسن است
- کار من تا به زلف یار من است
- شب جدایی تو روز واپسین من است
- تو و آن قامتی که موزون است
- گر نه زلفش پی شبیخون است
- کسی که در سر او چشم مصلحت بین است
- دلم فارغ ز قید کفر و دین است
- قصد همه وصل حور و خلد برین است
- نخست نغمهی عشاق فصل گل این است
- حور تویی، بوستان بهشت برین است
- امشب ز رخش انجمنم خلد برین است
- مرا زمانه در آن آستانه جا دادهست
- یا رب این عید همیون چه مبارک عید است
- هر دم ای گل از تو در گلشن فغان تازه است
- در سینه دلت مایل هر شعلهی آهی است
- طوطی وظیفه خوار لب نوشخند تست
- زین حلاوتها که در کنج لب شیرین تست
- ترک کمان کشیده دو چشم سیاه تست
- گرنه خورشید فلک خاک نشین ره تست
- هر سر موی تو را پیوندی از گیسوی تست
- کیفیتی که دیدم از آن چشم نیم مست
- چشم تماشای خلق در رخ زیبای اوست
- قطع نظر ز دشمن ما کرد چشم دوست
- ای خوشا وقتی که بگشایم نظر در روی دوست
- درد جانان عین درمان است گویی نیست هست
- کفر زلفش رهزن دین است گویی نیست هست
- ما و هوس شاهد و می تا نفسی هست
- خوش است اگر ز تو ما را دل غمینی هست
- تا بر اطراف رخت جعد چلیپایی هست
- هیچ سر نیست که با زلف تو در سودا نیست
- خوشتر از دانهی اشکم گهری پیدا نیست
- از تو ای ترک ختن لعبت چین خوشتر نیست
- تو و آن حسن دل آویز که تغییرش نیست
- مزرع امید را یک دانه به زان خال نیست
- کس نیست کاو به لعل تو خونش سبیل نیست
- پیکی مرا به سوی تو غیر از نسیم نیست
- بر سر راه تو افتاده سری نیست که نیست
- یار اگر جلوه کند دادن این همه نیست
- من کیم، پروانهی شمعی که در کاشانه نیست
- ایمن از تیر نگاه تو دل زاری نیست
- وصل تو نصیب دل صاحب نظری نیست
- غمش را غیر دل سر منزلی نیست
- گر نه آن ترک سیه چشم سر یغما داشت
- پیشتر زآن که مهی جلوه در این محفل داشت
- سر بیمار گر آن چشم دل آزار نداشت
- دی چو تیر از برم آن ترک کمان دار گذشت
- دلم به کوی تو هر شام تا سحر میگشت
- چندی از صومعه در دیر مغان باید رفت
- عید مولود علی را تا شه والا گرفت
- یک شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت
- کی دل از حلقهی آن زلف دو تا خواهد رفت
- هر جا سخنی از آن دهان رفت
- روز مردن سویم از رحمت نگاهی کرد و رفت
- رسید قاصد و پیغام وصل جانان گفت
- امروز ندارم غم فردای قیامت
- هم به حرم هم به دیر بدر دجا دیدمت
- ای فتنهی هر دوری از قامت فتانت
- ای آب زندگانی یک نکته از دهانت
- عهد همه بشکستم در بستن پیمانت
- ای تنگ شکر تنگ دل از تنگ دهانت
- مدام ذکر ملک این کلام شیرین باد
- تا پرده ز صورتش برافتاد
- دل در اندیشهی آن زلف گره گیر افتاد
- فریاد که رفت خونم از یاد
- تا دلم در خم آن زلف سیهنام افتاد
- بر دوش تو تا زلف زرهپوش تو افتاد
- در پای تو تا زلف چلیپای تو افتاد
- در پای تو تا زلف چلیپای تو افتاد
- تا سوی من آن چشم سیه را نگه افتاد
- دل به ابروی تو ای تازه جوان باید داد
- لعل تو به سر چشمهی زمزم نتوان داد
- روزی که خدا کام دل تنگ دلان داد
- مصوری که تو را چین زلف مشکین داد
- همان که چشم تو را طرز دلربایی داد
- مشاطه تا به روی تو زلف دوتا نهاد
- ای کاش پی قتل من آن سیم تن افتد
- هر سر که به سودای خط و خال تو افتد
- فرخنده شکاری که ز پیکان تو افتد
- نظر ز روی تو صاحب نظر نمیبندد
- کسی به زیر فلک دست بر قضا دارد
- آخر این نالهی سوزنده اثرها دارد
- ترک مست تو به دست از مژه خنجر دارد
- جهان عشق ندانم چه زیر سر دارد
- کسی ز فتنهی آخر زمان خبر دارد
- خداخوان تا خدادان فرق دارد
- آن که یک ذره غمت در دل پر غم دارد
- گهی به دیر و گهی جلوه در حرم دارد
- هر خم زلف تو یک جمع پریشان دارد
- کسی که در دل شب چشم خون فشان دارد
- چراغی کاین همه پروانه دارد
- هر کس که به دل حسرت پیکان تو دارد
- گر نه آن زلف سیه قصد شبیخون دارد
- این چه تابی است که آن حلقهی گیسو دارد
- غلام آن نظربازم که خاطر با یکی دارد
- مهره توان برد، مار اگر بگذارد
- کسی پا به کوی وفا میگذارد
- دل نام سر زلف ترا مشک ختا کرد
- دوش زلف سیهت بندهنوازیها کرد
- شبی که دل به برم یاد زلف دلبر کرد
- نرگس که فلک چشم و چراغ چمنش کرد
- چشم مستش نه همین غارت دین و دل کرد
- از بناگوش تو هر شب گله سر خواهم کرد
- بیدادگر نگارا تا کی جفا توان کرد
- نه حسرت وصالش از دل به در توان کرد
- زلف پر چین تو مشاطه شبی شانه نکرد
- هر گه که ناوکی ز کمانت کمانه کرد
- ای خوشا رندی که رو در ساحت میخانه کرد
- نرخ یک بوسه گر آن لعل به صدجان میکرد
- ساقی بده رطل گران، زان می که دهقان پرورد
- تا مه روی تو از چاک گریبان سر زد
- تا صبا شانه بر آن سنبل خم در خم زد
- نرگس مست تو راه دل هشیاران زد
- چشم مستش اگر از خواب گران برخیزد
- هر که افتادهی آن جنبش قامت باشد
- هر که در عشق چو من عاجز مضطر باشد
- هر کس که به جان دسترسی داشته باشد
- هر دلی کز عشق ماهی اندرو راهی نباشد
- خوش آن که نگاهش به سراپای تو باشد
- نفس نامسلمانم از گنه پشیمان شد
- تا صورت زیبای تو از پرده عیان شد
- هر جان که بر لب آمد، واقف از آن دهان شد
- آن که در عشق سزاوار سر دار نشد
- کو جوانی که ز سودای غمت پیر نشد
- زان غنچهدهان دلم به تنگ آمد
- تا خیل غمش در دل ناشاد من آمد
- ز اختران جگرم چند پر شرر ماند
- گر بدین گونه سر زلف تو افشان ماند
- با وجود نگه مست تو هشیار نماند
- هیچم آرام دل از زلف دل آرام نماند
- تا حریفان بر در میخانه ماوا کردهاند
- قتل ما ای دل به تیغ او مقدر کردهاند
- می فروشان آن چه از صهبای گلگون کردهاند
- مستان بزم عشق شرابی نداشتند
- تا به دل خوردهام از عشق گلی خاری چند
- ای بندهی بالای تو زرین کمری چند
- کاش میداد خدا هر نفسم جانی چند
- ای به دل ها زده مژگان تو پیکانی چند
- دادن باده حرام است به نادانی چند
- عید آمد و مرغان ره گلزار گرفتند
- کام من از آن کنج دهان هیچ ندادند
- خاکم به ره آن بت چالاک نکردند
- ای خوش آنان که قدم در ره میخانهی زدند
- بر زلف تو باید که ره شانه ببندند
- مردان خدا پردهی پندار دریدند
- مرا با چشم گریان آفریدند
- چینیان گر به کف از جعد تو یک تار آرند
- گر به چین بویی از آن سنبل مشکین آرند
- بهل ز صورت خوبت نقاب بردارند
- چون بتان دستی به ناز زلف پر چین میبرند
- آنان که در محبت او سنگ میخورند
- تشنگان ستمت زندگی از سر گیرند
- صورتگران که صورت دل خواه میکشند
- مگر خدا ز رقیبان تو را جدا بکند
- زان سبب جان آفرینش جان روشن لطف کرد
- گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند
- کاشکی ساقی ز لعلش می به جام من کند
- دل نداند که فدای سر جانان چه کند
- چون دم تیغ تو قصد جان ستانی میکند
- زلف و خط دلکشش دام بنی آدمند
- بتان به مملکت حسن پادشاهانند
- جمعی که مرهم جگر خستهی منند
- ای خنده تو راهزن کاروان قند
- هر جا حدیث حسن تو تقریر میکنند
- هر که را که بخت، دیده میدهد، در رخ تو بیننده میکند
- آتشزدگان ستم آب از تو نخواهند
- گر ز غلامیش نشانت دهند
- عاشقی کز خون دل جام شرابش میدهند
- هر که را کار بدان چشم دل آزار بود
- دل دیوانهی من قابل زنجیر نبود
- شب که در حلقهی ما زلف دل آرام نبود
- مانع رفتن بجز مهر و وفای من نبود
- قدح باده اگر چشم بت ساده نبود
- لب پیمانه اگر بر لب جانانه نبود
- آشوب شهر طلعت زیبای او بود
- همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود
- به کویش دوش یا رب یا ربی بود
- تا به رخ چین سر زلف تو لرزان نشود
- گر آن صنم ز پرده پدیدار میشود
- پیش من کام رقیب از لعل خندان میدهد
- جان سپاری به ره غمزهی جانان باید
- هر جا که به طنازی، آن سرو روان آید
- همه جا تیر تو بر سینهی ما میآید
- دل به حسرت ز سر کوی کسی میآید
- گر به کاری نزنم دست به جز عشق تو شاید
- به امیدی که وفا خواهم دید
- هر کس که دید روی تو آهی ز جان کشید
- گر در آید شب عید از درم آن صبح امید
- بگشا به تبسم لب شیرین شکربار
- ای ز رخت صبح و شام کاسته شمس و قمر
- منت خدای را که خداوند بینیاز
- بستهی زلف تو شوریده سرانند هنوز
- در سر کوی وفا با کوه کن هم گام باش
- در میکده خدمت کن بی معرکه سلطان باش
- دلا موافق آن زلف عنبرافشان باش
- آزادی اگر خواهی از عقل گریزان باش
- دلا مقید آن گیسوان پرچین باش
- ای خواجه برو بندهی آن زهره جبین باش
- من نمیگویم که عاقل باش یا دیوانه باش
- چون صبا شانه زند طرهی عنبربارش
- تو و چشم سیه مستی که نتوان دید هشیارش
- چو باد بر شکند چین زلف غالیه بارش
- لب تشنهای که شد لب جانان میسرش
- تویی آن آیت رحمت که نتوان کرد تفسیرش
- دل به دنبال وفا رفت و من از دنبالش
- گر هلاک من است عنوانش
- نه دست آن که بر آرم دل از چه ذقنش
- دامن کشان شبی گذر افتاد بر منش
- خوشا دلی که تو باشی نگار پردهنشینش
- چه غنچهها که نپرود باغ نسرینش
- تا دهان او لبالب شد ز نوش
- شاهد به کام و شیشه به دست و سبو به دوش
- ای جز می مشک بر سر دوش
- خوش آن که باده بنوشد به روی چون ماهش
- نگه داشت غزالی دل مرا به نگاهش
- دل سپردم به نگه کردن چشم سیهش
- چشم عقلم خیره شد از عکس روی تابناکش
- در پا مریز حلقهی زلف بلند خویش
- در راه عشق من نگذشتم ز کام خویش
- کمتر فکن به چاه زنخدان نگاه خویش
- رنج بیهوده مکش، گه به حرم گاه به دیر
- چندین هزار صید فتد از قفای تو
- آن را که اول از همه خواندی به سوی خویش
- شبان تیره به سر وقت چشم جادویش
- بس که بنشسته تا پر بر تنم پیکان عشق
- خاک سر راهت شدم ای لعبت چالاک
- تا شکن زلف تو است سلسله جنبان دل
- هر دل شیدا که شد به روی تو مایل
- در عالم عشق تو کفر است و نه اسلام
- من خراب نگه نرگس شهلای توام
- پرده بگشای که من سوختهی روی توام
- تا به در میکده جا کردهام
- دست در حلقهی آن جعد چلیپا زدهام
- تا با تو آرمیدهام از خود رمیدهام
- عمر گذشت، وز رخش سیر نشد نظارهام
- آن که به دیوانگی در غمش افسانهام
- چندان به سر کوی خرابات خرابم
- وقت مردن هم نیامد بر سر بالین طبیبم
- از آن به خدمت میخوارگان کمر بستم
- ز تجلی جمالش از دو کون بستم
- من این عهدی که با موی تو بستم
- ساقی نداده ساغر چندان نموده مستم
- بر در میخانه تا مقام گرفتم
- در جلوهگاه جانان جان را به شوق دادم
- تا شدم صید تو آسوده ز هر صیادم
- در عالم محبت دانی چه کار کردم
- بر سر آتش سوزنده نشیمن کردم
- جانی که خلاص از شب هجران تو کردم
- امشب تو را به خوبی نسبت به ماه کردم
- اگر گاهی بدان مه پاره یک نظاره میکردم
- به حلقهی سر زلف تو پایبند شدم
- مو به مو بستهی آن زلف گره گیر شدم
- به بوسهای ز دهان تو آرزومندم
- یک باره گر از سبحه در انکار نبودم
- دیری است که دیوانه آن چشم کبودم
- دوشینه مهی به خواب دیدم
- دیشب به خواب شیرین نوشین لبش مکیدم
- دوش از لب نوشش سختی چند شنیدم
- ای خوش آن دم که به بستان تو مینالیدم
- بس که دل سوختگی ز آتش هجران دارم
- بر سر هر مژه چندین گل رنگین دارم
- چون سر زلف تو آشفته خیالی دارم
- گرفته تا ره بغداد ماه نوسفرم
- به جلوه کاش درآید مه نکوسیرم
- عشق بگسست چنان سلسله تدبیرم
- جنون گسسته بدانسان کمند تدبیرم
- نذر کردم گر ز دست محنت هجران نمیرم
- هر کجا دم زدم از چشم بت کشمیرم
- من بر سر کوی تو ندیدم
- تا تو به گلشن آمدی، با همه در کشاکشم
- دوش از در میخانه کشیدند به دوشم
- سروش عشق تو یک نکته گفت در گوشم
- من ساده پرست و باده نوشم
- من مست میپرستم، من رند باده نوشم
- ای خط تو را دایرهی حسن مسلم
- تا خیل غمت خیمه زد اندر دل تنگم
- ای کعبهی مقصودم، وی قبلهی آمالم
- ای که میپرسی ز من کیفیت چشم غزالم
- مشغول رخ ساقی، سرگرم خط جامم
- از دشمنم چه بیم که با دوست هم دمم
- نرگسش گفت که من ساقی میخوارانم
- تا هست نشانی از نشانم
- فدای قاصد جانان کز او آسوده شد جانم
- گر دست دهد دامن آن سرو روانم
- چون ترک تیر افکن تویی، باید به خون غلطیدنم
- حق ز رخت کرده ظهور ای صنم
- شب فراق تو گر ناله را اشاره کنم
- دامن خمیه سفر از در دوست میکنم
- من از کمال شوق ندانم که این تویی
- به دیر و حرم، فارغ از کفر و دینم
- زان پرده میگشاید دل بند نازنیم
- نه به دیر همدمم شد، نه به کعبه هم نشینم
- یارب آن نامهربانان مه دل فراگیرد ز کینم
- تا با کمان ابرو بنشست در کمینم
- چنان به کوی تو آسوده از بهشت برینم
- تا کفر سر زلفت زد راه دل و دینم
- امشب نگه افتاد بر آن غیرت ماهم
- گر به گلزار رخش افتد نگاه گاه گاهم
- غم روی تو به عالم ندهم
- بخت سیه به کین من، چشم سیاه یار هم
- تا خبردار ز سر لب جانان شدهایم
- ما دل خود را به دست شوق شکستیم
- تا لب میپرست او داد شراب مستیم
- آخر از کعبه مقیم در خمار شدیم
- تا بدان طرهی طرار گرفتار شدیم
- تا از دو چشم مستت بیمار و دردمندیم
- از دادن جان خدمت جانانه رسیدیم
- خواست تا زلف پریشان تو بیسامانیم
- توان شناخت ز خونی که ریخت بر رویم
- از بس عرق شرم نشستهست برویم
- مهر از تو ندیدم و وفا هم
- ما ز چشم تو مست یک نگهیم
- محبان را نصیب است از حبیبان
- ای که ز آب زندگی لعل تو میدهد نشان
- گشت فراق و وصل تو مرگ و بقای عاشقان
- به که باشم بی قرار از زلف یار خویشتن
- عرضه دادم در بر جانان وفای خویشتن
- شعار عشق بازان چیست، خوبان را دعا کردن
- گدایی از در میخانه باید دم به دم کردن
- نه از جمال تو قطع نظر توان کردن
- با آن غزال وحشی گر خواهی آرمیدن
- گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زن
- بر صفحهی رخ از خط مشکین رقم مزن
- ز صحن این چمن آن سرو قامت را تمنا کن
- یا که دندان طمع را از لب جانان بکن
- ای پیک سحرگاهی پیغامی از و سرکن
- شبها به بزم مدعی ای بی مروت جا مکن
- گاهی به نوشخند لبت را اشاره کن
- غافل گذشتی از دل امیدوار من
- نرگس بیمار تو گشته پرستار من
- دانی که چیست رشتهی عمر دراز من
- با رقیب آمدی به محفل من
- به خون تپیده ز بازوی قاتلی تن من
- گفتم که چیست راهزن عقل و دین من
- وقت مرگ آمد ز رحمت بر سر بالین من
- تنگ شد از غم دل جای به من
- لبش را هر چه بوسیدم، فزونتر شد هوای من
- ثواب من همه شد عین رو سیاهی من
- خونم بتی ریخت کش داده بی چون
- خادم دیر مغانم، هنری بهتر از این
- زلف مسلسل ریخته، عنبرفشانی را ببین
- دلها فتاده در پی آن دل ربا ببین
- حلقهی زلف سیاهش بر رخ انور ببین
- تابش صبح بناگوشش ببین
- مژگان مردم افکن، چشمان کافرش بین
- گر کان نمک خواهی لعل نمکینش بین
- چین زلف مشکین را بر رخ نگارم بین
- گر خون من ز شیشه بریزد به جام او
- از بس که در خیال مکیدم لبان او
- هر کس که نهد پای بر آن خاک سر کو
- به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
- من بندهی آنم که ببوسد دهن تو
- ای فتنه دست پرور چشم سیاه تو
- ای اهل نظر کشتهی تیر نگه تو
- تا سر نرفته بر سر مهر و وفای تو
- ماه غلام رخ زیبای تو
- ساقی دل نرگس شهلای تو
- چه عقدههاست به کار دلم ز بخت سیاه
- آهی که رخنه کردم از وی به سنگ خاره
- تا به چشمان سیه سرمه درانداختهای
- تنها نه جا به خلوت دلها گرفتهای
- تا به جفایت خوشم، ترک جفا کردهای
- سنبل گل پوش را بر سمن آوردهای
- امشب ای زلف سیه سخت پریشان شدهای
- گر نه از کشتن عشاق به تنگ آمدهای
- رهزن ایمان من شد نازنین تازهای
- تیغ به دست آمدی و مست شرابی
- شدم به میکده ساقی مرا نداد شرابی
- دلم افتاد به دنبال سوار عجبی
- پرده برانداختی، چهره برافروختی
- هر مرغ کز آن گلبن نو باخبرستی
- ای صورت زیبا که به سیرت ملکستی
- کسی که دامنش آلودهی شرابستی
- صورتت یک باره از آدم نمود از قید هستی
- مسجد مقام عجب است، میخانه جای مستی
- چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی
- یک جام با تو خوردن یک عمر میپرستی
- با من اگر خواجه سری داشتی
- ای که هم آغوش یار حور سرشتی
- نقد غمت خریدم با صد هزار شادی
- سر از کمند نپیچم اگر تو صیادی
- رفتی بر غیر و ترک ما کردی
- زان سر زلف مرا بی سرو سامان کردی
- اگر ناصح نظر بر منظر جانان من کردی
- با آن که می از شیشه به پیمانه نکردی
- گه جلوهگر ز بام و گه از منظر آمدی
- دامن کشان شبی به کنارم نیامدی
- دگر فرود نیاید سرم به هیچ کمندی
- شب چارده غلامی ز مه تمام داری
- تا از مژهی دلکش تیری به کمان داری
- چو در میناست می، یاقوت رخشان است پنداری
- تو شکر لب که با خسرو بسی شیرین سخن داری
- این چه دامی است که از سنبل مشکین داری
- گرد مه خط سیهکار نداری، داری
- زان فشانم اشک در هر رهگذاری
- دیدم جمال قاتل در وقت جان سپاری
- من به غیر از تو کسی یار نگیرم، آری
- ای طلعت نکوی تو نیکوتر از پری
- زاهد و سبحه صد دانه و ذکر سحری
- گفتی که وقت سحر سویت کنم گذری
- تو پری چهره اگر دست به آیینه بری
- خوشا شبی که به آرامگاه من باشی
- زندگی بی او ندارد حاصلی
- این سر که به تن دارم مست می ناب اولی
- ساقی انجمن شد، شوخ شکر کلامی
- وه که گر یک شب پس از عمری به خوابت دیدمی
- ای زلف خم به خم که زدی راه عالمی
- چنین نگار ندیدم به هیچ ایوانی
- لب شیرین تو را دادند تا شکر بیفشانی
- دوشینه خود شنیدم یک نکته از دهانی
- سر راهش افتادم از ناتوانی
- من و عشق تو اگر کفر و اگر ایمانی
- گر چه آن زلف سیه را تو نمیلرزانی
- عشق و کمین گشادنی، ما و ز جان بریدنی
- بس که فرخ رخ و شکر لب و شیرین دهنی
- خوش آن که حلقههای سر زلف واکنی
- در شهر اگر تو شاهد شیرین گذر کنی
- گر جلوهگر به عرصهی محشر گذرکنی
- چون به رخ چین سر زلف چلیپا فکنی
- گر تو زان تنگ شکر خنده مکرر نکنی
- جنس گران بهای خود ارزان نمیکنی
- گر چشم سیاهش را از چشم صفا بینی
- به شکر خنده دل بردی ز هر زیبا نگارینی
- اولین گام ار سمند عقل را پی میکنی
- ز وصل و هجر خود آسایش و عذاب منی
- مو به مو دام فریب دل دانای منی
- دلم که بسته تعلق به زلف پرچینی
- گل به جوش آمد و مرغان به خروش از همه سوی
- تا سراسیمهی آن طرهی پیچان نشوی
- گر به دنبال دل آن زلف رود هیچ مگوی
- کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی
- ای سر زلف تو سر رشتهی هر سودایی
- دوش مستانه چه خوش گفت قدح پیمایی
- خرم آن عاشق که آشوب دل و دینش تویی
- چون نرقصد جانم از شادی که جانانم تویی