فروغی بسطامی (غزلیات)/جمعی که مرهم جگر خستهی منند
ظاهر
جمعی که مرهم جگر خستهی منند | از جعد عنبرین همه عنبر به دامنند | |||||
از تیر غمزه رخنه به جانم فکندهاند | خیلی که از دو زلف خداوند جوشنند | |||||
من دشمنم به خیل نکویان که این گروه | با دشمنان موافق و با دوست دشمنند | |||||
تعیین دل مکن بر خوبان سنگ دل | زیرا که در شکستن دلها معینند | |||||
گر بشکنند شیشهی دل را غریب نیست | سیمین بران که سختتر از کوه آهنند | |||||
آنان که برده ساقی سرمست هوششان | از دستبرد فتنهی ایام ایمنند | |||||
بی پرده گشت راز من ای ماه خرگهی | شد وقت آن که پرده ز رویت برافکنند | |||||
دل بستگان زلف تو آسوده از نجات | افتادگان دام تو فارغ ز گلشنند | |||||
با آن که هیچ ناله به گوشت نمیرسد | شهری ز دست عشق تو سرگرم شیونند | |||||
خلقی کنند منع فروغی به راه عشق | کاسوده دل ز غمزهی آن چشم رهزنند |