فروغی بسطامی (غزلیات)/روز مردن سویم از رحمت نگاهی کرد و رفت

از ویکی‌نبشته
فروغی بسطامی (غزلیات) از فروغی بسطامی
(روز مردن سویم از رحمت نگاهی کرد و رفت)
  روز مردن سویم از رحمت نگاهی کرد و رفت وقت رفتن به حسرت طرفه آهی کرد و رفت  
  دل حدیث شوق خود در بزم جانان گفت و مرد دادخواهی عرض حالش را به شاهی کرد و رفت  
  تا نظر بر عارضش کردم، خط مشکین دمید تا به حشرم صاحب روز سیاهی کرد و رفت  
  ترک چشم او ز مژگان بر سرم لشکر کشید غارت ملک دلم باز از سپاهی کرد و رفت  
  یارب آسیبی مباد آن کرکس مستانه را زان که تا محشر مدام است ار نگاهی کرد و رفت  
  هم سفالین ساغرم بشکست و هم مسکین دلم شحنه‌ی شهر امشب از سنگی گناهی کرد و رفت  
  ماهی از شوخی دلی پیش فروغی دید و برد شاهی از رحمت نظر بر دادخواهی کرد و رفت