فروغی بسطامی (غزلیات)/چون بتان دستی به ناز زلف پر چین میبرند
ظاهر
چون بتان دستی به ناز زلف پر چین میبرند | شیخ را از کعبه در بتخانهی چین میبرند | |||||
چون شهیدان طلب را زنده میسازند باز | کوهکن را بر سر بازار شیرین میبرند | |||||
چون خداوندان خوبی کوش شاهی میزنند | صبر و آرام از دل عشاق مسکین میبرند | |||||
چون به یاد چشم او اهل نظر را میکشند | یک جهان کیفیت جام جهانبین میبرند | |||||
ترک جان میبایدم گفتن که این شیرینلبان | بوسه میبخشند، اما جان شیرین میبرند | |||||
تنگ شد کار شکر امشب مگر میخوارگان | نقل مجلس را از آن لب های نوشین میبرند | |||||
هر که سر از عنبری خط جوانان میکشد | حلقهها در حلقش از گیسوی مشکین میبرند | |||||
من به باغی باغبانی میکنم با چشم تر | کز درختش دیگران گل های رنگین میبرند | |||||
من به بزمی باده مینوشم که مستانش مدام | مایهی مستی از آن چشم خمارین میبرند | |||||
من بتی را قبله میسازم که در دیر و حرم | اسم او را ممن و ترسا به تمکین میبرند | |||||
بر همه گردن فرازان سجده واجب میشود | چون به مجلس نام سلطان ناصرالدین میبرند | |||||
هم دعای دولتش خیل ملائک میکنند | هم غبار موکبش چشم سلاطین میبرند | |||||
هر کجا بر تخت شاهی مینشیند شاد کام | نو عروس بخت را آن جا به آیین میبرند | |||||
چون فروغی در سر هر هفته میسازد غزل | نزد شاهش از پی احسان و تحسین میبرند |