فروغی بسطامی (غزلیات)/من خراب نگه نرگس شهلای توام
ظاهر
من خراب نگه نرگس شهلای توام | بی خود از بادهی جام و می مینای توام | |||||
تو به تحریک فلک فتنهی دوران منی | من به تصدیق نظر محو تماشای توام | |||||
میتوان یافتن از بی سر و سامانی من | که سراسیمهی گیسوی سمنسای توام | |||||
اهل معنی همه از حالت من حیرانند | بس که حیرتزدهی صورت زیبای توام | |||||
تلخ و شیرین جهان در نظرم یکسان است | بس که شوریدهدل از لعل شکرخای توام | |||||
مرد میدان بلای دو جهان دانی کیست | من که افتادهی بالای دلارای توام | |||||
سر مویی به خود از شوق نپرداختهام | تا گرفتار سر زلف چلیپای توام | |||||
بس که سودای تو از هر سر مویم سر زد | مو به مو با خبر از عالم سودای توام | |||||
زیر شمشیر تو امروز فروغی میگفت | فارغ از کشمکش شورش فردای توام |