فروغی بسطامی (غزلیات)/چو در میناست می، یاقوت رخشان است پنداری
ظاهر
چو در میناست می، یاقوت رخشان است پنداری | چو در ساغر چکد، لعل بدخشان است پنداری | |||||
چو افتد در بلورین کاسه عکس طلعت ساقی | پری در خانهی آیینه پنهان است پنداری | |||||
عبیر آمیز و عنبربیز و عطرانگیز میآید | گذرگاه نسیم از جعد جانان است پنداری | |||||
گل آتش زد چاک سینهاش دامان گلشن را | گریبان، چاک آن چاک گریبان است پنداری | |||||
ز کویش دوش میآمد خروش حسرت انگیزی | دل از کف دادهای در دادن جان است پنداری | |||||
کسی نشنیده هرگز داد دلهای مسلمانان | سر کوی نکویان کافرستان است پنداری | |||||
رسنهای رسا از هر طرف تابیده گیسویش | گرفتاری در آن چاه زنخدان است پنداری | |||||
ز تقریری که واعظ میکند بر عرشهی منبر | طلوع صبح محشر شام هجران است پنداری | |||||
نمیگردد زمانی خاطرم جمع از پریشانی | هنوز آن طرهی مشکین پریشان است پنداری | |||||
مرا تا چند گویی بگذر از جانان به آسانی | گذشت از سر جان کاری آسان است پنداری | |||||
گرفت از من بهای بوسه لعلش جان شیرین را | ولی بسیار از این سودا پشیمان است پنداری | |||||
فروغی از مه رخسار ساقی بزم شد روشن | فروغش از ادیب المک سلطان است پنداری | |||||
خدیو ذرهپرور ناصرالدین شاه نیک اختر | که در ایوان رخش مهر درخشان است پنداری | |||||
شه بخشندهی عادل، گهر بخشای دریادل | که دست همتش ابر درافشان است پنداری |