فروغی بسطامی (غزلیات)/ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما
ظاهر
ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما | تا مدعی بمیرد از جان فشانی ما | |||||
گر در میان نباشد پای وصال جانان | مردن چه فرق دارد با زندگانی ما | |||||
ترک حیات گفتیم کام از لبش گرفتیم | الحق که جای رشک است بر کامرانی ما | |||||
سودای او گزیدیم جنس غمش خریدیم | یا رب زیان مبادا در بی زیانی ما | |||||
در عالم محبت الفت بهم گرفته | نامهربانی او با مهربانی ما | |||||
در عین بیزبانی با او به گفتگوییم | کیفیت غریبی است در بی زبانی ما | |||||
صد ره ز ناتوانی در پایش اوفتادیم | تا چشم رحمت افکند بر ناتوانی ما | |||||
تا بینشان نگشتیم از وی نشان نجستیم | غافل خبر ندارد از بینشانی ما | |||||
اول نظر دریدیم پیراهن صبوری | آخر شد آشکارا راز نهانی ما | |||||
تا وصف صورتش را در نامه ثبت کردیم | مانند اهل دانش پیش معانی ما | |||||
تدبیرها نمودیم در عاشقی فروغی | کاری نیامد آخر از کاردانی ما |