فروغی بسطامی (غزلیات)/بهل ز صورت خوبت نقاب بردارند
ظاهر
بهل ز صورت خوبت نقاب بردارند | که با وجود تو عشاق نقش دیوارند | |||||
چگونه خواری عشق تو را به جان بکشم | که پیش روی تو گل های گلستان خوارند | |||||
با خلد خواندمان شیخ شهر و زین غافل | که ساکنان درت از بهشت بیزارند | |||||
تو گر به سینه دل سخت آهنین داری | شکستگان تو هم آه آتشین دارند | |||||
به سختگیری ایام هیچ کم نشوند | گرفتگان کمندت ز بس که بسیارند | |||||
تو شادکامی و شهری مسخر غم عشق | تو مست خوابی و خلقی ز غصه بیدارند | |||||
به جز بنفشه نروید ز خاک پاکانی | که از طپانچهی عشقت کبودرخسارند | |||||
حساب خون من افتاده است با قومی | که خون بی گنهان را به هیچ نشمارند | |||||
گناهکار تر از من کسی فروغی نیست | به کیش دولت اگر عاشقان گنه کارند |