فروغی بسطامی (غزلیات)/بوسه آخر نزدم آن دهن نوشین را
ظاهر
بوسه آخر نزدم آن دهن نوشین را | لب فرهاد نبوسید لب شیرین را | |||||
صدهزاران دل دیوانه به زنجیر کشم | گر به چنگ آورم آن سلسله پرچین را | |||||
گر شبی حلقهی آن طره مشکین گیرم | مو به مو عرضه دهم حال دل مسکین را | |||||
سیم اگر بر زبر سنگ ندیدی هرگز | بنگر آن سینهی سیمین و دل سنگین را | |||||
ره به سر چشمه خورشید حقیقت بردم | تا گشودم به رخش چشم حقیقت بین را | |||||
کسی از خاک سر کوی تو بستر سازد | که سرش هیچ ندیدهست سر بالین را | |||||
گر به رخ اشک مرا در دل شب راه دهی | بشکنی رونق بازار مه و پروین را | |||||
گر تو در باغ قدم رنجه کنی فصل بهار | برکنی ریشهی سرو و سمن و نسرین را | |||||
گر تو در بتکده با زلف چو زنار آیی | بت پرستان نپرستند بت سیمین را | |||||
کفر زلف تو چنان زد ره دین و دل من | که مسلمان نتوان گفت من بی دین را | |||||
ترسم از تیرگی بخت فروغی آخر | گرد خورشید کشی دایرهی مشکین را |