فروغی بسطامی (غزلیات)/از تو ای ترک ختن لعبت چین خوشتر نیست
ظاهر
از تو ای ترک ختن لعبت چین خوشتر نیست | نقشی از روی تو در روی زمین خوشتر نیست | |||||
هر که بیند رخت ای حور بهشتی گوید | کز سر کوی تو فردوس برین خوشتر نیست | |||||
تو همان طایر فرخندهی اوج شرقی | کز پرت شهپر جبریل امین خوشتر نیست | |||||
تا کسی سر به کمندت ننهد کی داند | که سواری ز تو در خانهی زین خوشتر نیست | |||||
جلوه کن جلوه که در شهر فروزان ماهی | از تو ای ماه فروزنده جبین خوشتر نیست | |||||
خنده کن که زخم دل خونین مرا | مرهم از خندهی لعل نمکین خوشتر نیست | |||||
تا بناگوش تو زد راه دل محزون را | هیچ در گوشم از آواز حزین خوشتر نیست | |||||
گر در آخر نفسم همنفسی خواهی کرد | نفسی از نفس بازپسین خوشتر نیست | |||||
هر کجا میروم از گوشهی چشم سیهت | گوشهای بهر دل گوشه نشین خوشتر نیست | |||||
چشم جادوی تو چون لاف کرامت نزند | زان که اعجازی از این سحر مبین خوشتر نیست | |||||
راستی خوردن می مایه عیش است و نشاط | ورکسی با تو خورد عیشی از این خوشتر نیست | |||||
ساقیا می به قدح کن که فروغی خوش گفت | دوری از دور ملک ناصردین خوشتر نیست | |||||
آن شه راد که در پیش کف در پاشش | کاری از بخشش درهای ثمین خوشتر نیست | |||||
تا ابد سلطنتش باد کز او سلطانی | پی آراستن تاج و نگین خوشتر نیست |