فروغی بسطامی (غزلیات)/گر چشم سیاهش را از چشم صفا بینی
ظاهر
گر چشم سیاهش را از چشم صفا بینی | آهوی خطایی را در عین خطا بینی | |||||
اطوار تطاول را در طرهی او یابی | زنجیر محبت را بر گردن ما بینی | |||||
بر طرهی او بگذر تا مشک ختن یابی | در چهرهی او بنگر تا نور خدا بینی | |||||
در راه طلب بنشین چندان که خطر یابی | از کوی وفا بگذر چندان که جفا بینی | |||||
با هجر شکیبا شو تا وصل بدست آری | با درد تحمل کن تا فیض دوا بینی | |||||
شب گر ز غمش میری، چون نوبت صبح آید | اعجاز مسیحا را ز انفاس صبا بینی | |||||
آن حور بهشتی رو گر حلقه کند گیسو | مرغان بهشتی را در دام بلا بینی | |||||
مطرب سخنی سر کن زان لعل لب شیرین | تا شور حریفان را در بزم به پا بینی | |||||
افتد دلت ای ناصح چون سایه به دنبالش | گر سرو فروغی را سنبل به قفا بینی |