فروغی بسطامی (غزلیات)/هر گه که ناوکی ز کمانت کمانه کرد
ظاهر
هر گه که ناوکی ز کمانت کمانه کرد | اول شکاف سینهی مرا نشانه کرد | |||||
دستی که بر میان وصال تو میزدم | تیغ فراق منقطعش از میانه کرد | |||||
تا چشمم اوفتاد به شاهین زلف تو | عنقای عشق بر سر من آشیانه کرد | |||||
سیل غمت فتاد به فکر خرابیام | چندان که در خرابه من جغد خانه کرد | |||||
در ناف آهوان ختا نافه گشت خون | تا جعد مشکبوی تو را باد شانه کرد | |||||
هر سر خبر ز سر محبت کجا شود | الا سری که سجدهی آن آستانه کرد | |||||
تنها من اسیر خط و خال او شدم | بس مرغ دل که صید بدین دام و دانه کرد | |||||
تیغ ستم کشیده به سر وقت من رسید | الحق که در حقم کرم بیکرانه کرد | |||||
گفتم مگر ز باده به دامن نشانمش | برخاست از میانه و مستی بهانه کرد | |||||
منت خدای را که شراب صبوحیام | فارغ ز ورد صبح و دعای شبانه کرد | |||||
بی مهری از تو دید فروغی ولی مدام | فریاد از آسمان و فغان از زمانه کرد |