فروغی بسطامی (غزلیات)/تا مه روی تو از چاک گریبان سر زد
ظاهر
تا مه روی تو از چاک گریبان سر زد | گفتی از جیب افق نیر رخشان سر زد | |||||
تا عیان شد رخ زیبای تو از چنبر زلف | صبح امید من از شام غریبان سر زد | |||||
صبح نورانی دیدار تو طالع نشده | ای دریغا که شب تیرهی هجران سر زد | |||||
هر کجا دم زدم از قد و رخ و زلف و خطت | همه جا سرو و گل و سنبل و ریحان سر زد | |||||
خط به گرد لب جان بخش تو میدانی چیست | ظلماتی که از آن چشمه حیوان سر زد | |||||
از سر خاک شهیدان تو ای سخت کمان | عوض لاله همی غنچهی پیکان سر زد | |||||
صورت خوب تو از عالم معنی برخاست | شعله آه من از سینهی سوزان سر زد | |||||
یارب از دوزخ هجران تو فارغ نشوند | گر به جز عشق ز عشاق تو عصیان سر زد | |||||
خبر از حال اسیران محبت میداد | نالهای کز دل مرغان گلستان سر زد | |||||
گر فروغی گنه عشق تو دارد غم نیست | کاین گناهی است که از عالم امکان سر زد |