فروغی بسطامی (غزلیات)/کسی که دامنش آلودهی شرابستی
ظاهر
کسی که دامنش آلودهی شرابستی | دعای او به در دیر مستجابستی | |||||
به مستی از لب دردیکشی شنیدم دوش | که چاره همه دردی شراب نابستی | |||||
فغان که پرده ز کارم فکند پنجه عشق | هنوز چهره معشوق در حجابستی | |||||
نصیبم آن صف مژگان نشد به بیداری | هنوز طالع برگشتهام به خوابستی | |||||
شبی نظاره بدان شمع انجمن کردم | هنوز ز آتش دل دیدهام پرآبستی | |||||
به گریه گفتمش از رخ نقاب یک سو نه | به خنده گفت که خورشید در سحابستی | |||||
زکانه بوسه زند پای شه سواری را | که با تو از مدد بخت همرکابستی | |||||
به خاک ریختهای خون بیگناهان را | مگر به کیش تو خون ریختن ثوابستی | |||||
خوشا به حال شهیدی که در صف محشر | به خون ناحق او ناخنت خضابستی | |||||
حدیث قند نشاید بر دهان تو گفت | که در میانهی این هر دو شکر آبستی | |||||
فروغی از اثر پرتو محبت دوست | کمین تجلی من ماه و آفتابی |