فروغی بسطامی (غزلیات)/ز صحن این چمن آن سرو قامت را تمنا کن
ظاهر
ز صحن این چمن آن سرو قامت را تمنا کن | به زیر سایهاش بنشین، قیامت را تماشا کن | |||||
به طرف بوستان باد بهار آمد، بشد شادی | برای دوستان اسباب عشرت را مهیا کن | |||||
نگارا تا لب پر نوش و زلف پر گره داری | درون خسته را دریاب و کار بسته را واکن | |||||
تو مشکین مو نباید ساعتی بیکار بنشینی | گهی بر تار چنگی زن، گهی در جام صهبا کن | |||||
نشاید شاهد زیبا نبخشاید می حمرا | به صورت چون که زیبایی به معنی کار زیبا کن | |||||
کسی در ملک خوبی مرد میدانت نخواهد شد | گهی بر ماه خنجر کش، گهی با مهر غوغا کن | |||||
گهی برخیز و گه بنشین، به می دادن به می خوردن | گهی آشوب را بنشان و گاهی فتنه بر پا کن | |||||
ز عاشق هیچ کس معشوق را بهتر نمیبیند | برو از دیده وامق نظر در حسن عذرا کن | |||||
بیا همراه من یک روز بر مصر سر کویش | ز هر سو صدهزاران یوسف گم گشته پیدا کن | |||||
فروغی چون به خونت صف کشد بر گشته مژگانش | تو هم روی تظلم را به شاه لشکر آرا کن | |||||
ابوالفتح مظفر ناصرالدین شاه رزمآرا | که تیغش را قضا گوید به خونریزی مدارا کن |