فروغی بسطامی (غزلیات)/تا حریفان بر در میخانه ماوا کردهاند
ظاهر
تا حریفان بر در میخانه ماوا کردهاند | خانه غم را خراب از سیل صهبا کردهاند | |||||
میگساران چنگ تا در گردن مینا زدند | دعوی گردن کشی با چرخ مینا کردهاند | |||||
تا به یادش ساقی از مینا به ساغر ریخت می | میکشان از بی خودی صدگونه غوغا کردهاند | |||||
می به کشتی نوش کن کز فیض پیر میفروش | قطره می از خجالت بخش دریا کردهاند | |||||
تا ز مستی شکرافشان شد دهان تنگ او | آرزوی تنگعیشان را مهیا کردهاند | |||||
موی او تا با میان نازکش الفت گرفت | تا صف دیوانگانش را تماشا کردهاند | |||||
پیر کنعان را قرار از حسن یوسف دادهاند | شیخ صنعان را طرب از عشق ترسا کردهاند | |||||
سودها بردند تجاری که در بازار عشق | نقد جان را با متاع بوسه سودا کردهاند | |||||
صحبت نوشین لبان دل مردگان را زنده کرد | کز دم جان بخش اعجاز مسیحا کردهاند | |||||
ساختند از بهر جانان خانهای در کفر و دین | گاه نامش را حرم، گاهی کلیسا کردهاند | |||||
دانهی تسبیح از آن خال معنبر ساختند | حلقهی زنار از آن زلف چلیپا کردهاند | |||||
گرم شد بازار استغنای یوسف طلعتان | تا تماشای خود از چشم زلیخا کردهاند | |||||
التفاتی نیست خوبان را به حال عاشقان | تا مثال خویش در آیینه پیدا کردهاند | |||||
گر بتان خوردند خون ما، فروغی دم مزن | کانچه با ما کردهاند این قوم، زیبا کردهاند |