فروغی بسطامی (غزلیات)/تا لعل تو باده داده یاران را
ظاهر
| تا لعل تو باده داده یاران را | بس توبه شکسته توبه کاران را | |||||
| خواهی نرسی به ناامیدیها | نومید مکن امیدواران را | |||||
| سر پنجهی عشقت از سر کینه | بر خاک نشانده تاج داران را | |||||
| رحمانی خویش را چه خواهی کرد | رحم ار نکنی گناهکاران را | |||||
| تنها نه مرا به یک نظر کشتی | کشتی به نگاه صد هزاران را | |||||
| تا بر لب جام مینهادی لب | می نشاه فزود میگساران را | |||||
| بنمای چو ماه نوخم ابرو | بگشای دهان روزه داران را | |||||
| جمعیت طرهی پریشانت | بردهست قرار بیقراران را | |||||
| نسرین رخ و بنفشه خطت | بی رنگ نموده نوبهاران را | |||||
| آه دل و اشک دیدهام دارد | خاصیت برق و فیض باران را | |||||
| یک عمر فروغی از غمت جان داد | تا یافت مقام جانسپاران را | |||||