فروغی بسطامی (غزلیات)/گر به گلزار رخش افتد نگاه گاه گاهم
ظاهر
گر به گلزار رخش افتد نگاه گاه گاهم | گل به دامن میتوان برد از گلستان نگاهم | |||||
گفتمش گل چیست، گفتا پیرهن چاک نسیمم | گفتمش مه چیست، گفتا سایه پرورد کلاهم | |||||
قصهی توفان نوح افسانهای از موج اشکم | شعلهی نار خلیل انگارهای از برق آهم | |||||
کو چنان عشقی که تا یک جا به فرساید وجودم | کو چنان برقی که تا یک سر به سوزاند گیاهم | |||||
مالک عفوش ندانم تا نپوشاند خطایم | صاحب فضلش ندانم تا نبخشاید گناهم | |||||
زیر شمشیر اجل بردم پناه از بیپناهی | آه اگر محراب ابرویش نگیرد در پناهم | |||||
گر به خاک من پس از کشتن گذار قاتل افتد | ماجرا دیگر بگویم، خون بها هرگز نخواهم | |||||
حاجت از بی حاجتی در عشق میباید گرفتن | من خوشم با ناامیدی تا تویی امیدگاهم | |||||
شربت وصلم ندادی تا نخوردم زهر هجران | بوسه بر پایت ندادم تا نکردی خاک راهم | |||||
گه قمر پندارمت، گاهی پری، گاهی فرشته | پرده از رخ برفکن یعنی برآر از اشتباهم | |||||
من که از روز ازل دیدم جمالش را فروغی | تا به فردای قیامت فارغ از خورشید و ماهم |