فروغی بسطامی (غزلیات)/عید مولود علی را تا شه والا گرفت
ظاهر
عید مولود علی را تا شه والا گرفت | عقل کل گفتا که کار دین حق بالا گرفت | |||||
ناصرالدین شاه کفر افکن که در ماه رجب | عید مولود علی عالی اعلی گرفت | |||||
عیسی از چارم فلک آمد به ایوان ملک | بس که این عید همایون را خوش و زیبا گرفت | |||||
تا ملک مهر علی را در دل خود جای داد | مهر روشن دل و مهرش به دلها جا گرفت | |||||
ظل حق را پرتو مهر علی خورشید کرد | پرتوی باید ز خورشید جهان آرا گرفت | |||||
الحق از مهر علی آیینهی دل روشن است | روشنی میباید از آیینه دلها گرفت | |||||
تا علی عالی از طاق حرم شد آشکار | دامن مقصود خود هم پیر و هم برنا گرفت | |||||
من غلام همت آنم که در راه علی | قطره داد امروز و فردا در عوض دریا گرفت | |||||
هر که آمد بر سر سودای بازار علی | مایهی سود دو عالم را از این سودا گرفت | |||||
کیست دست حق و نفس مصطفی الا علی | وین کسی داند که از حق خاطر دانا گرفت | |||||
مدعی را نام نتوان برد در نزد علی | کی توان اسم سها را در بر بیضا گرفت | |||||
از علی عالیتری در عالم امکان مجوی | زان که رسم هر مسمی باید از اسما گرفت | |||||
نام او را هر که بر تن ساخت جوشن بی خلاف | داد خود را در مصاف از لشکر اعدا گرفت | |||||
قنبر او پنجه با هفت اختر سیار زد | منبر او نکته بر نه گنبد خضرا گرفت | |||||
مه به پای پاسبانش چهره تابان نهاد | خور ز خاک آستانش دیدهی بینا گرفت | |||||
آفتاب از حضرت او طلعت زیبا ستاند | آسمان از دولت او خلعت دیبا گرفت | |||||
معدن از دست سخایش گوهر سیراب یافت | قلزم از ابر عطایش لل لالا گرفت | |||||
هم هوا را لطف او پر نافه اذفر نمود | هم چمن را خلق او در عنبر سارا گرفت | |||||
هم ز حسنش تابشی بر دیدهی موسی فتاد | هم ز عشقش آتشی در سینهی سینا گرفت | |||||
بامدادان با علی اسرار خود را فاش کرد | آن چه احمد از احد در لیلةالاسری گرفت | |||||
من کجا و مدح مولایی که دست احمدی | دفتر اوصافش از یکتای بی همتا گرفت | |||||
جان اگر مولا بخواهد، لا نمیبایست گفت | آهن خود گرم باید داد و این حلوا گرفت | |||||
هر کسی دامان پیری را به دست آورده است | دست امید فروغی دامن مولا گرفت |