فروغی بسطامی (غزلیات)/گه جلوهگر ز بام و گه از منظر آمدی
ظاهر
گه جلوهگر ز بام و گه از منظر آمدی | از هر دری به غارت دلها درآمدی | |||||
تا دل نیابد از تو خلاصی به هیچ راه | گه راهزن شدی و گهی رهبر آمدی | |||||
دلهای مرده زندگی از سر گرفتهاند | تا چون مسیح با لب جان پرور آمدی | |||||
پیراهن حیای زلیخا دریده شد | تا در لباس یوسف پیغمبر آمدی | |||||
ایمن ز خیل فتنه نشد هیچ کشوری | تا با سپاه غمزه به هر کشور آمدی | |||||
با صد جهان نیاز تو را بر در آمدم | تا با هزار ناز مرا در بر آمدی | |||||
غیرت کشید رشته جان را ز پیکرم | تا هم چون جان رفته به هر پیکر آمدی | |||||
تا اهل دل به آمدنت جان فدا کنند | نیکو ز بزم رفتی و نیکوتر آمدی | |||||
زان رو به خدمت تو کمر بسته آفتاب | کز جان غلام شاه فریدون فر آمدی | |||||
تاج الملوک ناصردین شه که آسمان | میگویدش که بر همه شاهان سرآمدی | |||||
شاهان کنون نیاز فروغی قبول کن | کز فر بخت نازش هفت اختر آمدی |