فروغی بسطامی (غزلیات)/تو و آن قامتی که موزون است

از ویکی‌نبشته
فروغی بسطامی (غزلیات) از فروغی بسطامی
(تو و آن قامتی که موزون است)
  تو و آن قامتی که موزون است من و این طالعی که وارون است  
  تو و آن طره‌ای که مفتول است من و این دیده‌ای که مفتون است  
  تو و آن پیکری که مطبوع است من و این خاطری که محزون است  
  تو و آن پنجه‌ای که رنگین است من و این سینه‌ای که کانون است  
  تو و آن خنده‌ای که نوشین است من و این گریه‌ای که قانون است  
  تو و آن نخوتی که بی‌حد است من و این حسرتی که افزون است  
  تو و رویی که لمعه‌ی نور است من و چشمی که چشمه‌ی خون است  
  تو و زلفی که عنبر ساراست من و اشکی که در مکنون است  
  من و خون دلی که مقسوم است تو و لعل لبی که میگون است  
  من ندانم غم فروغی چیست تو نپرسی که خسته‌ام چون است