فروغی بسطامی (غزلیات)/تو و آن قامتی که موزون است
ظاهر
تو و آن قامتی که موزون است | من و این طالعی که وارون است | |||||
تو و آن طرهای که مفتول است | من و این دیدهای که مفتون است | |||||
تو و آن پیکری که مطبوع است | من و این خاطری که محزون است | |||||
تو و آن پنجهای که رنگین است | من و این سینهای که کانون است | |||||
تو و آن خندهای که نوشین است | من و این گریهای که قانون است | |||||
تو و آن نخوتی که بیحد است | من و این حسرتی که افزون است | |||||
تو و رویی که لمعهی نور است | من و چشمی که چشمهی خون است | |||||
تو و زلفی که عنبر ساراست | من و اشکی که در مکنون است | |||||
من و خون دلی که مقسوم است | تو و لعل لبی که میگون است | |||||
من ندانم غم فروغی چیست | تو نپرسی که خستهام چون است |