فروغی بسطامی (غزلیات)/کسی پا به کوی وفا میگذارد
ظاهر
کسی پا به کوی وفا میگذارد | که اول سری زیر پا میگذارد | |||||
لبی تشنه لب داردم چون سکندر | که منت بر آب بقا میگذارد | |||||
دلی باید از خویش بیگانه گردد | که رو بر در آشنا میگذارد | |||||
سری کی شود قابل پای قاتل | که از تیغ رو به قفا میگذارد | |||||
کسی میزند چنگ بر تار مویش | که سر بر سر این هوا میگذارد | |||||
کجا کام حاصل شود رهروی را | که کام از پی مدعا میگذارد | |||||
کجا میتوان بست کار کسی را | که اسباب کامش خدا میگذارد | |||||
دل آخر ز دست غمش میگریزد | مرا در میان بلا میگذارد | |||||
ز کویش به جای دگر میرود دل | ولی هر چه دارد به جا میگذارد | |||||
دو تا کرده قد مرا نازنینی | که بر چهرهی زلف دوتا میگذارد | |||||
دعای مرا بی اثر خواست ماهی | که تاثیر در هر دعا میگذارد | |||||
فتادهست کارم به رعنا طبیبی | که هر درد را بیدوا میگذارد | |||||
سزد گر ببوسد لبت را فروغی | که در بزم سلطان ثنا میگذارد | |||||
عدو بند غازی ملک ناصرالدین | که گردون به حکمش قضا میگذارد |