فروغی بسطامی (غزلیات)/با آن غزال وحشی گر خواهی آرمیدن
ظاهر
با آن غزال وحشی گر خواهی آرمیدن | چندین هزار احسنت میبایدت کشیدن | |||||
روزی اگر در آغوش سروی کشی قباپوش | سهل است در محبت پیراهنی دریدن | |||||
سر حلقهی سلامت در دام او فتادن | سرمایهی ندامت از بام او پریدن | |||||
پیمانهی حیاتم پر شد فغان که نتوان | پیمان ازو گرفتن، پیوند از او بریدن | |||||
آهوی چشمش آخر رامم نشد به افسون | یارب به دو که آموخت این شیوه رمیدن | |||||
دانی که از تفسیر دوستی چیست | از جان خود گذشتن، در خون خود تپیدن | |||||
قاصد رسید و مردم از رشک خود که نتوان | پیغام آشنا را از دیگری شنیدن | |||||
هیچ از تو حاصلم نیست دردا که عین خار است | در پای گل نشستن، وان گه گلی نچیدن | |||||
آسایشی ز کوشش در عاشقی ندیدیم | تا کی توان فروغی دنبال دل دویدن |