فروغی بسطامی (غزلیات)/من به غیر از تو کسی یار نگیرم، آری
ظاهر
من به غیر از تو کسی یار نگیرم، آری | همت آن است که الا تو نگیرد یاری | |||||
ای سر زلف قمرپوش عجب طراری | عقربی، میرشبی، بلعجبی، جراری | |||||
دوش یک نکته ز بوی تو حکایت کردم | تا صبا مهر کند خانهی هر عطاری | |||||
طبلهی مشک تتاری همه آتش گیرد | گر تو بر باد دهی زان خم گیسو تاری | |||||
هم از آن موی سیه مایهی هر سودایی | هم از آن روی نکو یوسف هر بازاری | |||||
از خط نافه گشا مرهم هر مجروحی | وز لب شهدفشان شربت هر بیماری | |||||
تو به خواب خوش و من شب همه شب بیدارم | که مباد از پی این خفته بود بیداری | |||||
به که بر جان بکشم منت آزار تو را | من که تن دادهام از چرخ به هر آزاری | |||||
مستی ما همه این است که در مجلس دوست | با خبر نیست ز کیفیت ما هشیاری | |||||
عارف آن است که جز دوست نبیند چیزی | عاشق آن است که جز عشق نداند کاری | |||||
از فروغ نظر پاک فروغی پیداست | که ندارد بجز از نیر اعظم یاری |