فروغی بسطامی (غزلیات)/مسجد مقام عجب است، میخانه جای مستی
ظاهر
مسجد مقام عجب است، میخانه جای مستی | زین هر دو خانه بگذر گر مرد حقپرستی | |||||
کی با تو میتوان گفت اسرار نیستی را | تا مو به مو اسیری در شهربند هستی | |||||
گر بوی زلف او را از باد میشنیدی | شب تا سحر ز شادی یک جا نمینشستی | |||||
تن به هر بلایی آنجا که مبتلایی | سر کن به هر جفایی آنجا که پای بستی | |||||
دستی که دادی آخر از دست من کشیدی | عهدی که بستی آخر در انجمن شکستی | |||||
گر علم دوستی را تعلیم میگرفتی | پیوند دوستان را هرگز نمیگسستی | |||||
درمان نمیپسندد هر دل که درد دادی | مرهم نمیپذیرد هر سینهای که خستی | |||||
بر آستان یارم برد آسمان غبارم | بالا گرفت کارم در منتهای پستی | |||||
دیدی دلا که آخر با صدهزار کوشش | از قید او نرستی وز بند او نجستی | |||||
گر دست من بگیرد پیر مغان عجب نیست | زیرا که من ندادم دستی به هیچ دستی | |||||
هشیاریت فروغی معلوم نیست گویا | مدهوش چشم ساقی مست می الستی |