فروغی بسطامی (غزلیات)/دلها فتاده در پی آن دل ربا ببین
ظاهر
دلها فتاده در پی آن دل ربا ببین | سلطان ز پیش و لشکرش اندر قفا ببین | |||||
شکر گدای آن لب شکرفشان نگر | عنبر غلام آن سر زلف دوتا ببین | |||||
بر خال چهره زلف کجش را نگون نگر | بالای دانه حلقهی دام بلا ببین | |||||
خطش نشسته بر زبر لعل نوش خند | در زیر سبزه چشمهی آب بقا ببین | |||||
بیگانه شو ز خیل پری پیکران شهر | وان گه ز چشم او نگه آشنا ببین | |||||
دست ار ندارد سجدهی محراب ابرویش | دست دعا بر آر و مراد از دعا ببین | |||||
تا مشتری است بر سر بازار مهوشان | جنس وفا بیار و بهایش جفا ببین | |||||
بی درد را چگونه مداوا کند طبیب | درد از خدا بخواه و خواص از دوا ببین | |||||
آهی روان به کشور بلقیس کردهام | پیک صبا روانهی شهر سبا ببین | |||||
از باده سرخ شد همه رخسار زرد من | جامی به نوش و خاصیت کیمیا ببین | |||||
خواهی که از کدورت کونین وارهی | صافی دلان میکده را با صفا ببین | |||||
در پیشگاه خواجهی مشفق نوشتهاند | کاین جا خطا بیار و به جایش عطا ببین | |||||
در چشم شاه صورت عین علی نگر | در عین نور معنی نور خدا ببین | |||||
ظل اله ناصرالدین شه که ماه گفت | مهرش به دل بگیر و فروغ و ضیا ببین | |||||
در بوستان فروغی از اشعار خود بخوان | وان گاه شور بلبل دستان سرا ببین |