فروغی بسطامی (غزلیات)/گر به چین بویی از آن سنبل مشکین آرند
ظاهر
گر به چین بویی از آن سنبل مشکین آرند | عوض نافه همی خون دل از چین آرند | |||||
همه ایجاد بتان بهر همین کرد خدا | کز سر زلف دو تا چین به سر چین آرند | |||||
کوه کن زنده نخواهد شدن از نفخهی صور | مگرش مژدهی وصل از بر شیرین آرند | |||||
گر تو زیبا صنم از کعبه درآیی در دیر | کافران بهر نثارت بت سیمین آرند | |||||
دردمندان همه در بستر حسرت مردند | به امیدی که تو را بر سر بالین آرند | |||||
پرده ز آیینهی رخسار، خدا را بردار | تا بلاها به سر واعظ خودبین آرند | |||||
شب که روی تو عرق ریز شود از می ناب | کی توانند مثال از مه و پروین آرند | |||||
گر پیام تو بیارند از آن به که مرا | مژدهی سرو و گل و سوسن و نسرین آرند | |||||
هر کجا تازه کنند اهل هوس بزم نشاط | عشقبازان تو یاد از غم دیرین آرند | |||||
رخ زردم نشود سرخ فروغی از عشق | مگر آن دم ز خم بادهی رنگین آرند |