فروغی بسطامی (غزلیات)/هر کس که نهد پای بر آن خاک سر کو
ظاهر
هر کس که نهد پای بر آن خاک سر کو | ذکرش همه این است که گم گشته دلم کو | |||||
من از اثر عشق، سیه بخت و سیه روز | او از مدد حسن، سیه چشم و سیه مو | |||||
دیباچهی امید من آن صفحهی رخسار | سرمایهی سودای من آن حلقهی گیسو | |||||
جمعی همه آشفتهی آن سنبل مشکین | شهری همه شوریدهی آن نرگس جادو | |||||
هم لاله نرستهست بدین آب و بدین تاب | هم گل به شکفته ست بدین رنگ و بدین بو | |||||
من تشنه لب ساقی و او طالب کوثر | حاشا که رود آب من و شیخ به یک جو | |||||
برخاست ز هر گوشه بلایی به کمینم | تا دیدهام افتاد بدان گوشهی ابرو | |||||
آهوی من آن کار که با شیردلان کرد | هرگز نکند شیر قوی پنجه به آهو | |||||
حسرت برم از خسرو و فرهاد که در عشق | نه زر به ترازویم و نه زور به بازو | |||||
زیبا صنما پرده ز رخسار برانداز | تا بر طرف قبله فروغی نکند رو |