پرش به محتوا

فروغی بسطامی (غزلیات)/مهره توان برد، مار اگر بگذارد

از ویکی‌نبشته
فروغی بسطامی (غزلیات) از فروغی بسطامی
(مهره توان برد، مار اگر بگذارد)
  مهره توان برد، مار اگر بگذارد غنچه توان چید، خار اگر بگذارد  
  با همه حسرت خوشم به گوشه‌ی چشمی چشم بد روزگار اگر بگذار  
  کام توان یافتن ز نرگس مستش یک نفسم هوشیار اگر بگذار  
  سر خوشم از دور جام و گردش ساقی گردش لیل و نهار اگر بگذار  
  فصل گل از باده توبه داده مرا شیخ غیرت باد بهار اگر بگذار  
  بوسه توان زد بر آن دهان شکرخند گریه‌ی بی‌اختیار اگر بگذار  
  پرده توانم کشید از آن رخ زیبا کشمکش پرده‌دار اگر بگذارد  
  بر سر آنم که در کمند نیفتم بازوی آن شهسوار اگر بگذارد  
  وانگذارم به هیچ کس دل خود را غمزه آن دل شکار اگر بگذارد  
  دست نیابد کسی به خاطر جمعم زلف پریشان یار اگر بگذارد  
  هیچ نگردم به گرد عشق فروغی جلوه‌ی حسن نگار اگر بگذار