فروغی بسطامی (غزلیات)/تا اختیار کردم سر منزل رضا را
ظاهر
تا اختیار کردم سر منزل رضا را | مملوک خویش دیدم فرماندهی قضا را | |||||
تا ترک جان نگفتم آسودهدل نخفتم | تا سیر خود نکردم، نشناختم خدا را | |||||
چون رو به دوست کردی، سر کن به جور دشمن | چون نام عشق بردی، آماده شو، بلا را | |||||
دردا که کشت ما را شیرین لبی که میگفت | من دادهام به عیسی انفاس جانفزا را | |||||
یک نکته از دو لعلش گفتیم با سکندر | خضر از حیا بپوشید سرچشمهی بقا را | |||||
دوش ای صبا از آن گل در بوستان چه گفتی | کاتش به جان فکندی مرغان خوش نوا را | |||||
بخت ار مدد نماید از زلف سر بلندش | بندی به پا توان زد صبر گریز پا را | |||||
یا رب چه شاهدی تو کز غیرت محبت | بیگانه کردی از هم، یاران آشنا را | |||||
آیینه رو نگارا از بیبصر حذر کن | ترسم که تیره سازی دلهای با صفا را | |||||
گر سوزن جفایت خون مرا بریزد | نتوان ز دست دادن سر رشتهی وفا را | |||||
تا دیدهام فروغی روشن به نور حق شد | کمتر ز ذره دیدم خورشید با ضیا را |