فروغی بسطامی (غزلیات)/بار محبت از همه باری گرانتر است
ظاهر
بار محبت از همه باری گرانتر است | و آن کس کشد که از همه کس ناتوانتر است | |||||
دیگر ز پهلوانی رستم سخن مگوی | زیرا که عشق از همه کس پهلوانتر است | |||||
چون شرح اشتیاق دهد در حضور دوست | بیچارهای که از همه کس بیزبانتر است | |||||
هر دل که شد نشانهی آن تیر دلنشین | فردای محشر از همه صاحب نشانتر است | |||||
هر دم به تلخکامی ما خنده میزند | شکر لبی که از همه شیرین دهانتر است | |||||
مانند موی کرده تنم را به لاغری | فربه تنی که از همه لاغر میانتر است | |||||
دانی که من به مجمع آن شمع کیستم | پروانهای که از همه آتش به جانتر است | |||||
کی میدهد ز مهر به دست من آسمان | دست مهی که از همه نامهربانتر است | |||||
هر بوستان که میرود اشک روان من | سرو روانش از همه سروی روانتر است | |||||
مستغنیام ز لعل درافشان مهوشان | تا دست شاه از همه گوهر فشانتر است | |||||
دارای تخت ناصردین شه که وقت کار | بخت جوانش از همه بختی جوانتر است | |||||
قصر جلالش از همه قصری رفیعتر | نور جمالش از همه نوری عیانتر است | |||||
هر سو کمین گشاده فروغی به صید من | تیرافکنی که از همه ابرو کمانتر است |