فروغی بسطامی (غزلیات)/تا خیل غمت خیمه زد اندر دل تنگم
ظاهر
تا خیل غمت خیمه زد اندر دل تنگم | از تنگ دلی با در و دیوار به جنگم | |||||
گر کشته ز عشق تو شوم صاحب نامم | ور زنده کوی تو روم مایهی ننگم | |||||
در ورطهی شوق تو چه اندیشه ز بحرم | در لجه عشق تو چه پرواز نهنگم | |||||
تا پاره نگردید ز هم رشتهی عمرم | تار سر زلف تو نیفتاد به چنگم | |||||
روی تو در آیینهی جان عکس بینداخت | تا تختهی تن پاک بگشت از همه رنگم | |||||
زان رو به خدنگ مژهات دوختهام چشم | کابروی کمان دار تو دوزد به خدنگم | |||||
دستی که طمع دارم از آن ساغر صهبا | ترسم شکند شیشهی امید به سنگم | |||||
فریاد که آن عمر شتابنده فروغی | گشت از ره بیداد ولیکن به درنگم |