فروغی بسطامی (غزلیات)/مو به مو بستهی آن زلف گره گیر شدم
ظاهر
مو به مو بستهی آن زلف گره گیر شدم | آخر از فیض جنون قابل زنجیر شدم | |||||
کاش ابروی کجش بنگری از دیدهی راست | تا بدانی که چرا کشتهی شمشیر شدم | |||||
نه کنون میخورد آن صفزده مژگان خونم | دیرگاهی است که آماجگه تیر شدم | |||||
تیره شد روزم و افزود غم جان سوزم | هر چه افزون ز پی نالهی شب گیر شدم | |||||
نالهها را اثری نیست وگرنه در عشق | آن قدر ناله نمودم که ز تاثیر شدم | |||||
بخت بد بین که به سر وقت من آن سرو روان | آمد از لطف زمانی که زمینگیر شدم | |||||
پیر کنعانم اگر عشق بخواند نه عجب | کز غم فرقت آن تازه جوان پیر شدم | |||||
این چه نقشی است که از پرده پدیدار آمد | که به یک جلوه آن صورت تصویر شدم | |||||
من که نخجیر کمندم همه شیران بودند | آهوی چشم تو را دیدم و نخجیر شدم | |||||
مرگ را مایهی عمر ابدی میدانم | بس که بی روی تو از صحبت جان سیر شدم | |||||
تا فروغی رخ آن ترک ختایی دیدم | فارغ از خلخ و آسوده ز کشمیر شدم |